سامان فیروز آبادی
خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا): «میدانیم که سیاوش پادشاه نیست، بلکه شاهزاده است. پادشاه در شاهنامه شخصیت جداگانهای دارد. از همه افراد جدا میشود و کارکرد خاصی به خود میگیرد. درست است که سیاوش از خون همان پادشاهان است اما با جایگاه پادشاهی فاصله دارد. از سویی دیگر میدانیم که پیش از او، در شاهنامه، شاهان بسیاری کشته میشوند، همانند نوذر؛ اما در مرگ آنان سر و صدایی همانند آن چه پس از کشته شدن سیاوش روی داد، به پا نمیشود.»
آنچه بازگو شد گوشهای از سخنان سامان فیروزآبادی، شاهنامهپژوه و اسطورهشناس بود که روز پنجشنبه (3 دیماه) در نشست دوم «بنیان اسطورهای حماسه ملی ایران» فرهنگسرای رسانه به کوشش کانون ایران بزرگ سخن میگفت.
وی در ادامه سخنانش افزود: حتی انتقام خون آنها را نمیگیرند. افراسیاب به تاوان کشته شدن هیچ شاهی، از بین نمیرود؛ اما همینکه سیاوش را میکشد، گرفتار میشود و جان خود را بر سر آن میگذارد. در اینجا پرسشی پیش میآید: چرا در شاهنامه کشته شدن سیاوش تا این اندازه مهم است؟ برای این پرسش پاسخ منطقی نمیتوان یافت.
فیروزآبادی به حقیقت داستان سیاوش اشاره کرد و گفت: حقیقت آن است که سیاوش از سرانجام خود آگاه است. به فرنگیس میگوید «به کین من امروز تا رستخیز/ نبینی جز از گرز و شمشیر تیز» به گرسیوز هم چنین میگوید «تو زین کرده فرجام کیفر بری/ ز تخمی کجا کشتهای، بدروی/ هزاران سر مردم بیگناه / بدین گفت تو گشت خواهد تباه». وی گفت: این گفتهها و پیشگوییها نشان میدهد که سیاوش میداند کشته شدن او مساوی با بر باد رفتن کشور توران است. وقتی که سیاوش به توران میرسد، جهان در آسایش و آرامش بوده و درندهخویی وجود نداشته است. اما با مرگ سیاوش تاوان خون او به خود افراسیاب بر میگردد و جهان به آشوب کشیده میشود.
وی افزود: میدانیم که افراسیاب همان اهریمن است. اکنون باید دید که اهریمن، سرانجام، چه سرنوشتی پیدا میکند. اهریمن جزو جاودانان بوده است. اما کاری میکند که جاودانگی خود را از دست میدهد و میمیرد. غیر از او جاودانگان دیگری هم داریم که به تاوان گناهی که مرتکب میشوند، نامیرایی خود را از دست میدهند. مانند جمشید، افراسیاب و فریدون. فریدون هم از جاودانگان است، اما به سبب گناه، جاودانگی از او گرفته میشود. در اساطیر به گناه فریدون اشارهای نشده، احتمالا خطای او سرنگونی ضحاک بوده است.
این شاهنامهپژوه خاطرنشان کرد: در اندیشه زروانی، در آغاز جهان، اهورا و اهریمن پیمانی میبندند و میدانند که شکستن آن پیمان باعث جنگ خواهد شد؛ اما اهریمن پیمان را میشکند و جنگ را آغاز میکند. بهخاطر این پیمانشکنی است که میرا میشود و جاودانگی خود را از دست میدهد. یکی از اساسیترین جلوههای شخصیت اهریمن، همین پیمانشکنی اوست.
وی افزود: برای اثبات درستی این سخن باید به تغییر نقش ایزد مهر اشاره کرد. پیش از ظهور اشو زرتشت، مهر شخصیتی آرام دارد. بسیار به زمین نزدیک است و کارکرد و کنشی مردمی دارد. در «گاتها» هیچ نشانی از مهر نمیبینیم. اما نام او در «یشتها» میآید، با این تفاوت که چهره او با چهره گذشتهاش همسانی ندارد. در یشتها، مهر ایزد جنگاوری است و تبدیل به شخصیتی میشود که فرماندهی تمام جنگها را بر عهده دارد.
وی پرسشی را مطرح کرد و گفت: جای پرسش دارد که چرا این اتفاق میافتد و مهر صلحجو، تغییر شخصیت میدهد؟ علتش این است که مهر ایزد پیمان است و چون اهریمن پیمان میشکند، او به جنگ با اهریمن برمیخیزد. در واقع پیمانشکنی اهریمن است که مهر را وادار میکند که سالار سپاه شود و شخصیت جنگاورانهای بیابد.
این اسطورهشناس خاطرنشان کرد: باز باید پرسید که آن پیمانی که اهریمن میشکند، چگونه پیمانی بوده است؟ «ایمیل بنونسیت» اسطورهشناس، معتقد بود که پیمانی بوده است که میان اهورا و اهریمن بسته شده بود و جهان را به سه دوره سه هزار ساله تقسیم میکرد. اما این برداشت او چندان معقول نیست.
وی افزود: اهریمن و اهورا در شکلبندی جهان و تقسیم آن نقشی ندارند. سرنوشت جهان را زروان تعیین میکند. پیمانی که بسته شده، پیمانی مکانی است. سه هزار سال اول به کام اهوراست، سه هزار سال دوم برای اهریمن و پیکار در سه هزار سال پایانی صورت میگیرد.
وی به نتیجهگیری این بحث پرداخت و گفت: نتیجهگیری کلی این بحث آن است که در اندیشه زروانی، اهورا و اهریمن به جهان میآیند و مرزهای فرمانرواییشان را از هم جدا میکنند. اهریمن پیمان میشکند و به عرض روشنایی حمله میکند. برای داوری و میانجیگری میان آنها، مهر آفریده میشود. سرانجام اهریمن به تاوان تاختنش، جاودانگی خود را از دست میدهد.
وی افزود: میانجیگری مهر را از اشارهای که در متن کهن «بندهش» آمده است، درمییابیم. در شاهنامه هم چنین است و افراسیاب به سبب کشتن سیاوش، جاودانگیاش را از کف میدهد و میمیرد. بهنظر میرسد که سیاوش تجسم انسانی ایزد پیمان است.
وی افزود: اکنون باید دید که آیا شاهنامه چنان پیمانی را تایید میکند؟ یکی از بارزترین چهرههای سیاوش در شاهنامه، پایبندی او به پیمان است. او 3 بار در موقعیتی قرار میگیرد که میتواند پیمان بشکند اما این کار را نمیکند. پیمان اول او در رویارویی با سودابه است. سودابه سعی میکند که او را به سوی خود بکشد. سیاوش دوری میکند و میگوید «نه من با پدر بی وفایی کنم/ نه با اهرمن آشنایی کنم» سیاوش تاکید میکند که بی وفایی نمیکند. بدین سبب موقعیت خود را در ایران از دست میدهد.
فیروزآبادی یادآور شد: دومین بار در برخورد با افراسیاب است. وقتی این دو با هم مواجه میشوند، موبدان به افراسیاب میگویند که نباید با سیاوش جنگ کند. افراسیاب ناگزیر با سیاوش صلح میکند. هنگامی که کیکاووس خبر را میشنود، پیمان را نمیپذیرد و از سیاوش میخواهد که جنگ با افراسیاب را ادامه بدهد. سیاوش حاضر به پیمانشکنی نمیشود. رستم به کیکاووس میگوید «ز فرزند پیمان شکستن مخواه/ مگو آنچه اندر خورد با گناه».
وی افزود: پیمان سوم نیز هنگامی است که میان افراسیاب و سیاوش پیمان پدر و فرزندی بسته میشود و سیاوش با رفتن به توران، پذیرای این پیمان میشود. هنگامی که افراسیاب قصد کشتن سیاوش را دارد، همراهان ایرانی سیاوش به او میگویند که با افراسیاب باید جنگ کرد؛ اما سیاوش باز حاضر به پیمانشکنی نمیشود «سیاوش چنین گفت کاین رای نیست/ همان جنگ را مایه و جای نیست» در هر سه این اتفاقات، میبینیم که گرهخوردگی شخصیت سیاوش بهخاطر پایبندی او به پیمانهایی است که بسته است.
گزارشگر : آناهید خزیر آدرس مطلب: http://www.ibna.ir/vdcepz8n.jh8vni9bbj.html خبرگزاری کتاب ایران (IBNA) http://www.ibna.ir |